یک فلاسک چای و یک رودخانه که اعتماد به نفسش از دریا بیشتر است
و تنها یک دوربین ، تنها برای اینکه گرفته باشمت یک سکانس در آغوشم
اینست تمام دغدغه های مردی که از وصیت کردن بدش می آید
ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ نه مثل جبر نه مثل هندسه
نه ﻣﺜﻞ ۱ منهای ۱ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ۰ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ مثل نیمکت آخر
زنگ آخر ﻭ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺪﺍﻡ ﺭﻭﯼ ﭼﻮﺏ ﺣﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩ
مرا یاد بگیر
صبح یعنی مست صدای تو
ظهر یعنی انتظار تو
عصر یعنی دلتنگم برای تو
شب یعنی یاد تو
و تو یعنی تمام لحظه های من
بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد
مهربانیت را مرزی نیست
روز همان شب است
و شب همه ی روزهاییست که تو نیستی
من بی تو تمام می شوم
و با تو تمام
می شود تو ماهی قرمز باشی
و من تنگ بلور ؟
نمیدانم چرا وقتی دلم هوایت می کند نفس کشیدن فراموشم می شود
انگار دلم تاب هوای دیگری را ندارد
عشق فریب بزرگ و عظیمی است
اما دوست داشتن یک صداقت بی انتهاست
دل چشمانم طاقت ندیدنت را ندارد
جهت اطلاع از آخرین تغییرات وب سایت نازترین در خبرنامه وبلاگ ثبت نام کنید:
نظرات شما عزیزان: